عقال چیست ؟

عقال (عربی: عِقال‎) یک وسیله جانبی است که برای نگه‌داشتن چفیه در سر جای خود به‌کار می‌رود.

عقال یک حلقه بافته‌شده از نخ یا لیف گیاهی است که اعراب در گذشته برای بستن زانوی شتر از آن استفاده می‌کردند و برای نگهداشتن چفیه بر روی سر قرار می‌دادند.

عقال جزو لباس رسمی مردان عرب در بسیاری از کشورهای عربی است و از پارچه‌های مخمل یا نخ‌های گرانقیمت نقره و طلا و سنگها و نگین‌های قیمتی همچون عقیق و فیروزه و یشم تزئین می‌شود. انواع مختلفی از عقال در امپراتوری عثمانی وجود داشته و بهترین نوع آن در شام و حجاز ساخته می‌شد.

امروزه هم در بسیاری از مناطق عرب نشین همچون سوریه عراق فلسطین اردن عربستان کویت و قطر و بحرین و امارات و ایران به خصوص در استان خوزستان بوشهر وهرمزگان نقاطی از ایلام از عقال در پوشش مردان استفاده می‌شود.

عقل يعني «بستن» براي باز داشتن و پيشگيري كردن، «عقال» هم به ريسماني كوتاه را مي‌گفتند‍؛ كه زانوي شتر را با آن مي‌بستند شايد براي اينكه نتواند از جاي خود بلند شود و به‌اين طرف و آن‌طرف سرك بكشد. ريسماني را كه مرد عرب روي پارچه‌ي سر خويش مي‌گذارد نيز «عقال»مي گويند كه احتمالا نشانه‌اي است از روزگار صحرا گردي اعراب و پيوند آنان با شتر به‌عنوان مهمترين عنصر مؤثر در زندگي عرب. شايد هم نمادي از تعقل براي كسي كه عقال را برسر نهاده است.

عاقل به كسي مي‌گفتند كه به سن بلوغ رسيده باشد و بتواند خودش را ادراه كند و نيازي به اين نداشته باشد كه ديگران او را از كاري زيان بخش منع كنند و خودش بتواند اميالي را كه سبب ويراني‌اش مي‌شود تشخيص دهد و آن اميال را بند بزند.

در قرآن واژه «عقل» به صورت اسم نيامده است، بلكه هميشه به صورت فعل به‌كار رفته، مثل «تعقلون»، «يعقلون» و…. يعني اينكه در قرآن «تعقل» يك كنش انساني است نه يك گوهرِ مجرد از انسان. از همين رو در قرآن هيچ‌گاه بيان نشده كه مثلا خداوند هم عاقل است، زيرا از منظر قرآن، خداوند اميال نفسانيِ ويرانگر ندارد كه بخواهد آن اميال را بند بزند بنا براين نيازي به تعقل ندارد.

اما در دوره‌هاي بعد، يعني از اواخر قرن دوم هجري به اين سو، كه آثار فلسفي يوناني به عربي ترجمه مي‌شود و علم كلام و فلسفه در امپراطوريِ اسلامي شكل مي‌گيرد، تعقل هم كه قبلا در قرآن يك كنش انساني بود جاي عقل را مي گيردو به‌عنوان يك گوهر الهي معرفي مي‌شود. در اين تعريف كلامي، مقصود از «عقل» گوهر مجردي است كه صادر اول است. گوهر مجرد يعني موجودي كه جسم و ماده نيست و براي انجام فعل ، نيازي به ماده و جسم ندارد. به‌همين جهت عقل اول از خداوند دانسته شد و حديثي هم در اين مورد آورده اند كه: «اول ما خلق‌الله العقل»

تقسيم بندي‌هاي پيچيده‌ي فلسفي و كلامي بسياري در باره‌ي «عقل» پديد آمد(1) . در اين رويكرد، اتفاق مهمي كه پديد آمد شايد اين بود كه چون عقل گوهري آسماني و الهي دانسته شده بود بنا براين پايگاه ذاتي در انسان نداشت و بهره گرفتن از آن توسط انسان نيز مي بايست مبتني بر قواعد ويژه‌‌اي باشد كه در چارچوب الاهيات به‌آن‌گونه كه متكلمين و متالهين اسلامي مي‌گفتند قابل تعريف باشد. به تعبير ديگر، تعقل براي انسان بيشتر همين بود كه به فرامين خداوند عمل كند و همين بود كه گفتند «العقل ما عبد به‌الرحمن و اكتسب به‌الجنان».

اما در عصر جديد، يعني از حدود صدسال پيش، در ميان روشنفكران ما، اندك اندك، نوع ديگري از عقل عنوان شد كه از آن به نام عقل خود بنياد ياد كرده اند. اين عقل جايگزين عقل ديني گرديد. يعني خردي كه پايه، اساس و خاستگاه آن نه در آسمان، و نه در عالم مجردات، بلكه در همين انسانِ زميني است. به‌نظر مي‌رسد كه مفهوم عقل خود بنياد، از جهتِ انساني بودن، و از اين جهت كه خاستگاه آن در انسان است، تا حدودي به مفهوم «تعقل» در قرآن نزديك‌تر باشد. اگرچه كاركرد و تعريف عقل خود بنياد با تعقلي كه در قرآن از آن ياد شده، تفاوت‌هايي هم دارد.