دانش آموختگان علوم دینی پس از چند سال تحصیل در حوزه و یک دوره آشنایی با فقه اسلامی، غالبا در پوششی متفاوت با سایر مردم به لباس روحانیت در می آیند. این لباس، به رغم پیشینه طولانی، هنوز در معرض پرسش های فراوانی قرار دارد. کاوش برای یافتن پاسخ این پرسش برای طلاب، نوعی تأمل در سبک و سیره زندگی است و قطعا از تلاش برای رازگشایی از عبارات دشوار برخی از متون، کم بهاتر نیست؛ به علاوه تراکم این نگرانی ها به مرور ایمان و اعتقاد قلبی انسان نسبت به راهی که می رود و کاری که می کند می فرساید و ارمغانی جز تزلزل شخصیت و آشفتگی خاطر ندارد.
این بررسی ها برای فرد فرد طلاب ضروری است و برای جامعه اسلامی در شرایط امروز ضرورت اجتماعی دارد. روحانیت شیعه که امروز از داخل و خارج در معرض هجوم انواع شبهات و انتقادات قرار گرفته است، باید در فاصله زمانی کوتاهی فلسفه پیدایش، سرّ حضور، رسالت نهایی، کیفیت عمل و منطق خود را برای عموم تبیین کند و توده انبوه نگرانی ها را با بحث های نظری یا اقدام عملی حل و رفع نماید.
این مختصر بدون آنکه ادعای پاسخ به همه سؤالات مربوط به لباس روحانیت را داشته باشد، باب گفت وگو در این موضوع را در قدم نخست گشوده است و از همه اندیشوران و طلاب گرامی استدعا دارد، با ارائه نظرات تکمیلی یا اصلاحی خود، بر غنای محتوا بحث بیفزایند. این قلم در بررسی فواید لباس روحانیت و پاسخ به پرسش های مربوط به آن، رویکردی جامعه شناسانه را برگزیده، ولی از باب تعمیم بحث و تتمیم فایده، به سایر نگاه ها نیز اشاره دارد.
لباس
«لباس پوشیدن شأنی از شئون انسان است و پدیده ای است که تقریبا به اندازه طول تاریخ بشر سابقه، و به اندازه پهنه جغرافیای امروزین زمین گسترش دارد. این پدیده با خصوصیات مختلف فردی و اجتماعی انسان در ارتباط است و می توان آن را از دیدگاه های مختلفی از قبیل روان شناسی، اخلاق، اقتصاد، جامعه شناسی، مذهب، قانون، تاریخ و جغرافیا مورد مطالعه قرار داد… .
از مجموع تحقیقاتی که به عمل آمده، مسلم شده که لباس دست کم پاسخ گوی سه نیاز آدمی است؛ اول اینکه او را از سرما، گرما، برف و باران حفظ می کند، دیگر اینکه در جهت حفظ عفت و شرم به او کمک می کند، و بالاخره به او آراستگی، زیبایی و وقار می بخشد.
لباس آدمی را می توان از یک لحاظ به مسکن او تشبیه کرد؛ درست است که انسان در ابتدا برای محفوظ ماندن از سرما و گرما و نیز حمله و هجوم حیوانات به ساختن خانه می پردازد، اما علاوه بر این منظور، خانه مأمن و مأوایی است تا خود، اموال و احوال اختصاصی خود را در چاردیواری آن سامان ببخشد. علاوه بر این خانه هر کس فضایی است که می تواند ذوق و سلیقه خود را در حد امکانات خویش در آن اعمال کند و غریزه زیبایی پسندی خود را در آن ارضا نماید. لباس نیز به تعبیری «خانه» و درست تر بگوییم، «خانه اول» هر کس است؛ لباس خانه اختصاصی تر انسان است، چون هر فرد نخست در لباس خود سکونت دارد و سپس در خانه و دین ترتیب می توان گفت که همه ما با لباسی که بر تن داریم، خانه به دوشیم.
منشأ اصلی پیدایش لباس، چنان که گفتیم نیاز به محفوظ ماندن، عفیف ماندن و زیبا بودن است. اما اگر تصور کنیم که می توانیم، همه این اختلاف و تنوع را که در لباس افراد جوامع مختلف مشاهده می شود، تنها با در نظر گرفتن این سه اصل توجیه کنیم، اشتباه کرده ایم. اگر به گروه های گوناگون اجتماعی نظری بیفکنیم، می بینیم که لباس زنان، مردان و کودکان با یک دیگر متفاوت است؛ پوشش روستاییان با شهرنشینان فرق دارد. در شهرها نیز زنان خانه دار لباسی متفاوت با لباس زنان کارمند به تن می کنند و اصناف و صاحبان حرفه های گوناگون نیز به تناسب کار خویش، لباسی خاص دارند. طبقات مختلف اجتماع نیز بسته به وضع اقتصادی و درآمد خود لباس های گوناگون می پوشند و شرایط اقلیمی هر منطقه نیز بر نوع لباس مردم آن تأثیر می گذارد.
معمولاً مذاهب هم درباره نوع لباس دستوراتی دارند، چنانکه در اسلام نیز درباره پوشش تن قواعد و دستوراتی وجود دارد و اصطلاح «حجاب» در جامعه امروز ما گویای همین نوع پوشش اسلامی است».(1)
پیشینه تمایز لباس
بازیابی تاریخ لباس روحانیت به پژوهش گسترده ای نیاز دارد و این مختصر گنجایش آن تفصیل را ندارد. اما بررسی سریع گذرای تاریخ بر ما آشکار می گرداند که در گذشته حیات بشر، اصناف مختلف اجتماعی، از جمله روحانیان، علما، فقها، قاضیان و خطیبان، در فرق مختلف و ادیان گوناگون، لباس های متفاوت داشته اند؛ گرچه این نهادها در امتداد تاریخ تغییر کرده و به شکل های گوناگون درآمده اند؛ به این گزارش های تاریخی توجه کنید:
«در اواخر قرن دوم… قضات نیز باید طویله که نوعی قلنسوه دراز و سیاه بود، بر سر می گذاشتند و عمامه سیاهی نیز به دور آن می بستند و جامه سیاه بر تن می کردند و عبای سیاه می پوشیدند و طَیلَسانی بر آن کلاه می انداختند… . طَیَلسان در ابتدا پارچه ای بود (معمولاً سیاه) که بر سر و یا روی کلاه، به ویژه روی عمامه می انداختند (ادامه آن تا روی شانه ها و کتف ها را نیز می گرفت). کم کم و به مرور زمان بلندتر شد و خود به صورت لباسی درآمد که تا زانوان ادامه داشت و با اینکه آستین نداشت، اما روی دست ها را تا نیمه می پوشاند… به مرور این پوشش مخصوص قضات و به ویژه فقها شد.
«لباس فقها که ابویوسف قاضی زمان هارون الرشید ترتیب داده بود، عبارت بود از جُبّه ای سیاه و کلاه بلند (قلنسوه) سیاه که عمامه سیاهی بر روی آن می بستند و طَیَلسان سیاه بر عمامه می انداختند. البته کم کم پوشیدن جبه نیمه بلند و گشاد و سبزرنگ که حاشیه دوزی شده بود، در میان فقها و علما مرسوم شد. احمد بن حنبل به این دلیل که حاضر نبود لباس سبز خود را به لباس سیاه دوران معتصم تبدیل کند، تنبیه شد. صاحب بن عباد وزیر معروف دوران آل بویه نیز هر زمان که قصد می کرد تا حدیث املا کند، به هیأت اهل علم طیلسان می پوشید و تحت الحنک می بست».(2)
«پوشیدن جامه بخارایی، ظاهرا نشانه پیروی از فلاسفه و خردگرایان بود و در نزد فقها مرسوم نبود. خطیبان کلاه خمره ای مانند به سر می گذاشتند و دستار می بستند و کاتبان نیز دُراعه ای با آستین های گشاد می پوشیدند که لوازم تحریر خود را در آن آستین ها قرار می دادند».(3)
«اطلاعاتی که در مورد علمای عصر سامانی در منابع و مآخذ درج شده است، قدری بیشتر و واضح تر است. ابوالمظفر محمد بن ابراهیم البرغشی وزیر سامانیان که بعدها از کار وزارت کناره گرفت و به کسب علم و معرفت پرداخت (حوالی 400 هجری)، دُراعه سپیدی به تن می کرد؛ این دراعه جبه ای گشاد و ویژه قاضیان و شیوخ بود…. آستین این دراعه ها گشاد بود و معمولاً در جیب هایی که در هر یک از آستین های گشاد تعبیه شده بود، و قلم، دفتر، کتاب و سایر وسایل مورد نیازشان را در آن قرار می دادند. در زمستان دراعه را بر روی دیگر لباس ها می پوشیدند و سپس عمامه را بر سر خود می نهادند…
این لباسِ بسیاری از علما و فقها، به ویژه در شهرهای طوس، ابیورد و هرات بود. اینان معمولاً تحت الحنک می انداختند، یعنی قسمتی از دنباله عمامه خود را باز می کردند و آن را بر روی شانه و سینه خود رها می کردند. ظاهرا طیلسان گذاشتن ویژه علما و فقها بود، زیرا در مرو کسانی که به مراتب بالای علمی و فقاهتی نرسیده بودند، ولی بهره ای از علم فقه داشتند، از طیلسان استفاده می کردند، اما آن را تا می کردند و روی شانه خود قرار می دادند… همچنین برخی از بزرگان و قاضیان خراسان از پارچه پنبه ای ویذاری که آن را به رنگ زرد درمی آوردند و بافتی ضخیم داشت، جامه زمستانی تهیه می کردند و آن را روی لباس های دیگر خود می پوشیدند… .
در باب پوشاکِ ابن سینا (427-370 ه ق)، عالم معروف این دوران نوشته اند که بر شیوه فقها عبا و عمامه و تحت الحنک می بست و لباس روحانیت به تن می کرد».(4)
«واعظان و خطیبان در خوزستان قبایی بر تن می کردند و روی آن مِنطَق که نوعی کمربند طلایی یا نقره ای بود، می بستند و با این لباس خطبه می خواندند. در سال 401 ه.ق که در موصل به نام حاکم بأمرالله فاطمی (386-411) خطبه خوانده شد، خطیب قبایی از جنس دبیق مصری و سفید رنگ بر تن داشت که از لحاظ موازین رسمی کافی می نمود… در باب لباس علما و فقها باید دانست که ایشان معمولاً دستار بزرگی بر سر خود می گذاردند و تحت الحنک می آویختند؛ یعنی یک سر عمامه خود را از زیر چانه می گذراندند و بر سینه می انداختند… در این دوره، برخی از علما، به ویژه در شهر قم، جامه های سبز می پوشیدند، همچون ابوعلی محمد بن احمد از نوادگان امام رضا(ع)».(5)
«تصویری از کتاب مقامات حریری، عالمی را در مسجد و در بالای منبر در حال وعظ و پاسخ گفتن به پرسش های مردم نشان می دهد. وی عمامه خود را طوری بسته که ادامه عمامه از روی سر به طرف عقب رفته و آویزان است… کتاب آثار الباقیه بیرونی نیز عالمی را بالای منبر و در حال وعظ و تدریس نشان می دهد که عمامه سفید او نسبتا بزرگ پیچیده شده است و پارچه این عمامه…».(6)
«وقتی صفویه به سلطنت رسیدند، چون تا حدی خود را روحانی جلوه می دادند، عمامه سبز را که نشانه سیادت آنها بود، برای سرپوش خود اتخاذ کردند و برای امتیاز، تاج یا جغه جواهر به آن نصب کردند. اهل علم و رجال عمامه عادی به سر می گذاشتند و کلاه های باقی مردم به حال سابق مانده است. نادرشاه و کریم خان چون جنبه روحانی نداشتند، ترمه پته دوزی حاشیه داری به کلاه عادی پیچیده بر سر گذاشتند تا میان آنها و سایرین امتیازی باشد».(7)
این گزارش ها نشان می دهد که از دیرزمان، در مسئله لباس میان اصناف مختلف تمایز وجود داشته است و این مسئله به عصر حاضر اختصاص ندارد.
لباس روحانیت
لباس روحانیت یک نماد است؛ نمادی از یک صنف و نشانی از یک نهاد که رسالتی بزرگ بر دوش دارد. این نهاد برای انجام آن وظایف، باید از بهترین ابزارها بهره بگیرد تا روزبه روز بر سرعت و کیفیت عمل او افزوده شود و موفقیت او در پیشبرد اهدافش بیشتر شود.
یکی از آن ابزارها «نماد» است؛ لباس روحانیت یک نماد است و تمام بهره هایی که از نمادها به دست می آید، از این لباس هم انتظار می رود.
این نماد به یک ایده، رسالت و فرهنگ وابسته است که با آغاز تاریخ انسان آغاز شده و به سابقه همه پیامبران الهی دیرینه دارد. اگر از لباس روحانیت، به عنوان لباس پیامبر اکرم(ص) و امام صادق(ع) یاد می شود، به این معنی نیست که رسول اکرم(ص) و امام صادق(ع) هم همین عمامه، عبا و قبا را با سبک امروزی آن بر تن داشته اند.
این سخن، بیان وابستگی این نماد به اسلام و تشیع و پیوند آن با نبوت و امامت است، و به همین جهت بزرگداشت این لباس نیز تعظیم یکی از شعائر الهی به شمار می رود.
فواید لباس روحانیت
- اعلام آمادگی برای خدمات اجتماعی
این لباس که لباس عالمان دین است، زمینه را برای ابلاغ پیام دین، دفاع از وحی و ایفای وظیفه سترگ تعلیم و تربیت فراهم می رود که در آن انتقال پیام به سهولت امکان پذیر است. این لباس راهی برای معرفی روحانیست است که در انجام وظایف خود باید توان خود را عرضه کند و حضور خود را ابراز نماید. پزشک، پلیس و راننده تاکسی، هر کدام با استفاده از نماد ویژه ای، هویت صنفی و نوع خدمات اجتماعی خود را اعلام می کنند. پیامبران خدا نیز در آغاز رسالت خویش، ناگزیر از معرفی جایگاه و اعلام هویت خود بوده اند؛
«قل یا ایها الناس انّی رسول الله الیکم جمیعا».(8)
«ابلغکم رسالات ربّی و انالکم ناصح امین»(9)
«انی لکم رسول امین» (از قول نوح و هود و صالح و لوط و شعیب).(10)
«انّی حفیظ علیم».(11)
امروزه این مهم بر عهده نمادها است. روشن است که این اعلام هویّت، مصداق تظاهر و خودنمایی مذموم نیست؛ «خودنمایی» زمانی مذموم است. که موضوعیّت یافته و به هدف جلب توجه، فخرفروشی یا اثبات بزرگی خود یا تحقیر دیگران صورت پذیرد، اما اگر به هدف نمایاندن توانایی خود و اعلام آمادگی برای انجام وظیفه باشد،یک ضرورت اجتماعی است. در این صورت آنچه اصالت و اهمیت دارد، انجام وظیفه است و این «نمایاندن» مقدمه آن است. پزشک با معالجه بیمار، آهنگر با ساختن در و پنجره، و عالم دین با بیان و قلم قابلیت های خود را اثبات می کنند و خود را در معرض مراجعه دیگران قرار می دهند.
به یقین اگر این سه در باطن خویش، به دنبال کسب شهرت و محبوبیت و اعتبار باشند، در فرهنگ اخلاقی اسلام محکوم و از رشد و تعالی معنوی محروم می شوند، اما اگر به دنبال ایفای نقش اجتماعی و انجام وظیفه باشند، هر سه مأجور و محترم هستند؛ نظیر راننده تاکسی که با رنگ مشخص اتومبیل خود، هیچ گاه در صدد فخرفروشی و خودنمایی نیست.
اگر پیامبران به بهانه پرهیز از تظاهر، پیام خدا را منتقل نمی کردند، عالمان دین نیز در گوشه انزوا خاموش می نشستند؛ نه می گفتند و نه می نوشتند و نه در مقابل اندیشه های باطل برمی آشفتند و از نمایاندن توان علمی دین و بهره خود طفره می رفتند، امروز چه مقدار از ارزش ها و اصالت ها به ما منتقل می شد؟
پیامبر اکرم(ص) می فرماید: «اذا ظهرت البدع فی امتی فلیظهر العالم علمه فمن لم یفعل فعلیه لعنه الله؛ هنگامی که بدعت در امت من آشکار شد، عالم باید خود را آشکار نماید و هر کس چنین نکند، لعنت خدا بر او باد!»(12)
امام صادق(ع) خطاب به شاگرد نوجوان خود هشام بن حکم که در فن مناظره بسیار نیرومند بود فرمودند: «داستان بحث عقیدتی خود را با آن دانشمند بزرگ مخالف در میان جمع بیان کن و بگو چگونه او را شکست دادی». او گفت: «یابن رسول الله انی اجلک و استحییک و لا یعمل لسانی بین یدیک؛ جلالت شما مرا می گیرد و خجالت می کشم، زبان من نزد شما کار نمی کند». حضرت فرمودند: «اذا أمرتکم بشی ء فافعلوا؛ هرگاه شما را به چیزی فرمان دهم، انجام دهید (و عذر نیاورید)».
آنگاه هشام جریان مباحثه خود را به صورت مفصل بیان می کند و توان خود را به امر امام(ع) می نمایاند و امام با تبسّم و تشویق او را بدرقه می نمایند.(13)
پس عنوان «خودنمایی» همیشه مذموم نیست، بلکه گاهی عبادت و گاهی هم واجب است، چنانکه مبارزه از ماده «بروز» گرفته شده و به معنای ابراز وجود و نشان دادن توان خود در صحنه نبرد است.
- تداعی و تذکر ارزش ها برای صاحب لباس
این لباس به جهت پیوندی که با دین دارد، تداعی کننده دعوت انبیا به خدا، قیامت، وحی و آسمان است که این تذکر و تداعی برای انسان ارزش زیادی دارد. آدمی که باید در منزل دنیا مقدمات سعادت ابدی خود را به دست آورد، به جهت دل مشغولی به شهوات و آرزوها، از وظایف الهی خود غافل می شود. داروی این غفلت تذکر و توجه است و نمادهایی مانند لباس، در غفلت زدایی و ایجاد حالت «توجه» تأثیر به سزا دارند. بسیاری از روحانیان به جهت ارج نهادن به حرمت و قداست این لباس، جز با طهارت کامل (وضو) و ذکر نام خدا این لباس را بر تن نمی کنند و دائما به مسئولیت سنگینی که این نماد بر دوش آنها می نهد، توجه دارند که تقیدات رفتاری و توجهات معنوی ارزشمندی برای ایشان به وجود می آید.
جلوگیری از عادی شدن این هشدارها و بیدار نگاه داشتن این توجهات در طول زمان، اثر تربیتی شگفتی دارد.
- تداعی و تذکر ارزش ها برای دیگران
این توجهات، علاوه بر صاحب لباس، برای سایر مردم نیز حاصل می شود؛ حضور یک روحانی در میان جمع، معادل حضور مجموعه ای از مفاهیم دینی است که هر یک از آنها در حیات طیبه انسانی نقش آفرین و مؤثر هستند.
آیت الله علامه حسن زاده آملی می فرمودند: «در ایام کشف حجاب که پوشیدن لباس بلند خبر برای عده ای از علمای بزرگ و مجتهدان با سابقه ممنوع اعلام شده بود و مأموران دولت رضاخان لباس روحانیت را به زور از تن طالبان علوم دین بیرون می کردند، یکی از علمای بزرگ خود را موظف کرده بود که روزانه یکی دو ساعت در بازار شهر حضور بیابد و قدم بزند. ایشان می فرمودند می خواهم با این عمل از فراموش شدن دین و روحانیت جلوگیری کنم».(14)
این ماجرا نشان می دهد که عالمان دین به نقش مؤثر نشانه ها در تبلیغ دین به خوبی آگاه بوده و از سر آگاهی نه بدون حساب و تصادفی از نمادها پاسداری و بهره برداری می کرده اند.
علاوه بر این، این لباس به جهت همراهی مستمر تاریخی با شخصیت های بزرگ جهان اسلام، بندگان شایسته خدا، دانشمندان بصیر، فقیهان نامدار، عارفان متأله، عالمان روشن گر و مبارزان نستوه، تداعی کننده یاد همه آن رادمردان است و راهی که آنها پیمودند و ارزش هایی را که با جان و دل برگزیدند، در خاطره ها زنده می کند.
این لباس پژواک حماسه ها و مجاهدت های روحانیت شیعه در تاریخ است.
این لباس احیاگر چهره علم و تقوا و استقامت است در چشم ها
و آهنگ سخن مردان خداست در گوش ها
و نوید آینده تابناک تاریخ است در دل ها
و تصویر همه ارزش ها است در ذهن ها.
- اعلام حضور اندیشه اصیل دینی
این لباس اعلام موجودیت فرهنگ دینی در جامعه و نشانه ای از حیات و حضور اندیشه اصیل حوزه های شیعی است؛ هر چه تعداد روحانی در جامعه بیشتر باشد، هویّت روحانی در نظر آنان موجه تر است و رسمیت بیشتری دارد. اگر چند نفر از جوانان یک محلّه طلبه باشند، گزینه جدیدی پیش روی سایر جوانان قرار داده اند.
در مقابل اگر در منطقه ای روحانیت به چشم نیاید یا نادر باشد، هویت صنفی روحانی رسمیت نمی یابد و هیچ کس در انتخاب مسیر آینده خود، روحانیت را تصور نمی کند یا اگر تصور کند، دور از دسترس و غیرممکن تلقی می کند. نفس حضور روحانی در یک منطقه، به معنی امکان انتخاب این راه برای دیگران است؛ نظیر حضور نونهالان حافظ قرآن در جامعه ما که برداشت نادرست غیر عملی بودن حفظ قرآن را باطل کردند.
- تصریح به آرمان ها
کسی که این لباس را می پوشند، با قدرت و صلابت از راهی که انتخاب کرده اند، دفاع می کند و اعتقادات خود را به صراحت اعلام می کنند. این صراحت و شجاعت در نهایت موجب رسمیت و اعتلای آن اعتقاد خواهد گردید.
«لباس هر انسان پرچم کشور وجود او است، پرچمی که او بر سر در خانه وجود خود نصب کرده است و با آن اعلام می کند که از کدام فرهنگ تبعیت می کند. همچنان که هر ملتی با وفاداری و احترام به پرچم خود، اعتقاد و احترام خود را به هویت ملی و سیاسی خود ابراز می کند، هر انسان نیز مادام که به یک سلسله ارزش ها و بینش ها معتقد و دلبسته باشد لباس متناسب با آن ارزش ها و بینش ها را از تن به در نخواهد کرد».(15)
لباس انسان انتخاب انسان است و انتخاب انسان از علاقه های او سرچشمه می گیرد. «شاید بسیاری از خوانندگان این مصراع شعر را شنیده باشند که «رنگ رخساره خبر می دهد از سرّ ضمیر»، مقصود شاعر این بود که تغییر رنگی که به طور طبیعی در چهره انسان پیدا می شود، از تغییر وضع و حال درونی او خبر می دهد. ما می توانیم قدری از مقصود شاعر فراتر برویم و بگوییم، نه تنها رنگ طبیعی رخساره، بلکه آرایش همه بدن و شکل و اندازه لباسی که برای خود انتخاب می کند، از سرّ ضمیر او خبر می دهد و با احوال درونی و تمایلات روانی انسان ارتباط مستقیم دارد. لباس نه تنها تحت تأثیر فرهنگ جامعه است که معرف شخصیت تک تک افراد نیز هست».(16) بنابراین، انسان با لباس خود علاقه ها، حسیاست ها، دلبستگی ها و آرمان های خود را به صدای رسا اعلام می کند.
لباس روحانیت لباس حضور اجتماعی است؛ لباس پیوند فکری و عملی با یک ایده؛ لباس اعلام وفاداری نسبت به یک مکتب؛ لباس حمایت از یک آرمان بلند و ستیز با جریان باطل و روحانی با لباس خود سرباز آماده پا در رکاب یا دست کم سیاهی لشکر آیین جعفری و رونقی برای اندیشه تشیع است.
پیامبر اکرم(ص) بر این نکته تأکید می ورزیدند که دشمن در مواجهه اول با جبهه مسلمین، باید مرعوب قدرت، هیبت و کثرت آنان باشد، به همین جهت پیرمردان ریش سپید را به رنگ کردن محاسنشان امر فرمودند تا دشمن به ضعف آنها پی نبرد و به حمله و هجوم طمع نکند.(17) آیا شایسته است ما در جایی که این همه نیروی آماده به خدمت در اختیار داریم، نیروی دین و اقتدار خود را ننمایانیم و در معرض تعرض دشمن قرار گیریم؟
راز مخالفت دشمنان با این لباس و سایر نمادهای منسوب به دین که در قالب توهین، تهدید، طنز، کاریکاتور و… ابراز می شود، در همین نکته نهفته است.
در میان برنامه های استعماری انگلیس برای گسترش نقاط ضعف و نابودی عوامل نیروبخش مسلمانان، به این مطلب تصریح و تأکید شده است؛ «در مورد علاقه و احترامی که شیعه برای خاندان رسول(ص) قائل هستند، باید با القای تردیدهایی در انتساب آنان به پیامبر(ص)، این دلبستگی از میان برود. در راه حصول به این مقصود، باید عده ای را اجیر کنیم که با عمامه سیاه یا سبز در انظار ظاهر شوند و خود را به دروغ اولاد رسول معرفی کنند. بدین ترتیب، مردمی که آنان را می شناسند، تدریجا در هویت سادات حقیقی هم شک می کنند و به اولاد رسول سوء ظن می کنند. موضوع دیگر برداشتن عمامه از سر علمای دین و سادات حقیقی است، تا هم وابستگی به پیامبر(ص) از میان برود و هم احترام علما در میان مردم».(18)
- القای ناخودآگاه حقانیّت
جمعیت فراوان طلبه در یک منطقه، به خودی خود استدلالی نامرئی برای حقانیّت این مسیر است. صورت مرئی این استدلال که در نهاد ناآگاه انسان حضور می یابد، چنین است: «اگر انتخاب این راه ناحق بود، این همه جمعیت به آن نمی گرویدند و پدران و مادران و نزدیکان به آن رضایت نمی دادند».
«حقانیت»، گرچه نتیجه منطقی این استدلال نیست، اما توده مردم تحت تأثیر ضمیر ناخودآگاه خود، چنین برداشتی دارند.(19)
مشابه این فرایند در داستان کشف حجاب رخ داد؛ بانوان ایرانی که قرن ها پوشش مقدس چادر را برگزیده و به آن افتخار می نمودند، با بخشنامه، تهدید و اسلحه دست از آن نکشیدند. تدبیری که استعمار برای ترویج فرهنگ برهنگی در جوامع اسلامی به کار گرفت، از توزیع ظرف ها و پارچه هایی آغاز شد که در آن تصویر زن نیمه برهنه غربی، جذاب و رنگین به نمایش درآمد و به قیمت ارزان در اختیار مردم قرار داده شد. پس از آن حضور زنان مکشوفه غربی در جامعه اسلامی، به بهانه خویشاوندی با سفرا و مقامات سیاسی یا به بهانه جهانگردی، به آن تصویرهای ساکن حرکت بخشید. ابزار شهر فرنگ، فیلم های سینمایی و ارتباطات، این فرایند را تکمیل کرد. واکنش اولیه مردم مسلمان در مقابل آن تصویرها و این حضور نفی، نفرت و بدگویی بود. ولی طول زمان و کثرت موارد، آرام آرام قبح آن را در نظر مردم کم کرد و بی حجابی، به خصوص برای نسل جوان، به صورت پدیده ای عادی جلوه کرد.(20)
هر چه تعداد یک پدیده نادرتر باشد، زمینه تحقیر و طرد آن بیشتر است و هر چه فراوان تر شود، در نظر مردمان موجه تر و مقبول تر است.
- گزارشی از باطن جامعه و اهمیت دین
تعداد زیاد روحانی، براساس آمار، نمایان گر حساسیت ها، علاقه ها، آرزوها و باورهای مردم است و باطن جامعه را تا اندازه ای آشکار می سازد. اهمیت و عظمتی که دین در نظر مردم داشته، به صورت استقبال از «نهاد منسوب به دین» ظهور می یابد و این استقبال به دو صورت موجب اهمیت مضاعف دین می شود؛ یکی اینکه با تأمین نیروی انسانی بیشتر، رسالت های روحانیت بهتر انجام می پذیرد و دیگری تشویق غیر مستقیم دیگران که پیش از این بیان شد، بنابراین یک رابطه متقابل میان کثرت روحانی و اهمیت دین در جامعه وجود دارد. - تبلیغ غیرمستقیم
اگر ارتباط روحانی با مردم ارتباط موفقی باشد و به جلب اعتماد آنها بینجامد، علاوه بر بهره های تبلیغی مستقیمی که از سخن او به مردم انتقال می یابد، اثر مهم دیگری نیز دارد، و آن جلب اعتماد مردم نسبت به «صنف روحانی» و دفع یا رفع پاره ای از مفروضات نادرست و شایعات بی اساس است.
این بهره غیرمستقیم از انبوه مطالبی که مبلّغ تلاش می کند به ذهن مخاطب خود القا کند، به مراتب ارزشمندتر است.
همه آنها که تجربه تبلیغ دارند، به خوبی دریافته اند که توان تبلیغی مستقیم ما نسبت به «نیاز جامعه» بسیار ناچیز است. وظایفی که روحانی بر عهده دارد، هر چند مخاطبان او در یک روستای دورافتاده یا مسجد کوچک متمرکز باشند، بسیار فراوان تر از آن است که با ارتباط مستقیم و تلاش فردی پایان بپذیرد. ارتباط مستقیم شرط لازم ایفای آن وظایف است، ولی هرگز کافی نیست و نیروی اندک یک روحانی مبلّغ، پاسخ گوی آن نخواهد بود. از این جهت، بهترین تدبیر استفاده از توان تاریخی حوزه های علمیه است؛ با استفاده از توان عالمان و اندیشمندان گذشته که همین لباس را به تن داشته اند.
روحانی اگر بتواند مخاطب خود را به آثار بزرگانی همچون علامه طباطبایی، امام و شهید مطهری پیوند دهد و آنها را به صنف روحانی خوش بین و وابسته سازد، نتیجه نهایی کار او بسیار بیشتر خواهد بود.
امروزه عده ای از مبلغان خوش سلیقه، با معرفی مقام اولیا و عارفانی مانند آیت الله بهجت و ارائه آثار آن بزرگان، روح معنویت و تقوا را در جامعه گسترش داده اند.
- بهره های معنوی و عنایت های ویژه
حجت الاسلام موسوی همدانی مترجم تفسیر المیزان از قول مرحوم علامه طباطبایی چنین نقل می کنند:
«زمانی که من در نجف بودم، مبلغی به صورت ماهیانه از تبریز ارسال می شد و چون با مراجع نجف ارتباطی نداشتم، درآمدی غیر از همین مبلغ که از تبریز می آمد نداشتم. یکی، دو ماه این مبلغ از تبریز نرسید و من هر چه پول داشتم، خرج کردم و روزی در منزل که پشت میز کوچکم به مطالعه نشسته بودم و مطلبی بسیار دقیق و حساس را بررسی می کردم، به ناگاه فکر بی پولی حواسم را پرت کرد و رشته افکارم گسست، هنوز لحظاتی بیش نگذشته بود که صدای در را شنیدم، برخاستم و درب منزل را باز کردم. شخص بلند قامتی با محاسن حنایی و لباس بلند و عمامه در مقابل در ایستاده بود. به محض باز کردن در سلام کرد. گفتم: علیکم السلام. گفت: «من شاه حسین ولی هستم، خداوند عزّ و جل مرا فرستاده تا به تو بگویم که این هیجده سال کی تو را گرسنه گذاشتم که حالا به فکر بی پولی و گرسنگی افتاده ای؟ مطالعه ات را رها کرده و به فکر فرورفته ای؟» این مطلب را گفت و خداحافظی کرد و رفت. در را بستم و به پشت میز بازگشتم. در همین لحظه بود که سرم را از روی دستم برداشتم و نفهمیدم که چگونه در حالی که من نشسته بودم و سرم روی دستم بود، به حیاط رفتم و در را باز کردم و با او صحبت کردم. فهمیدم این صحنه را پشت همین میز به من نشان دادند.
چند سئوال برایم مطرح شد. اول اینکه من خواب رفتم یا بیدارم. دوم اینکه خداوند فرموده است، در این هیجده سال، منظور از هیجده سال چیست؟ آیا مدت اقامت در نجف است که این زمان بیش از ده سال نیست. آیا مدت زمان تحصیل من است که بیش از سی وپنج سال است که من تحصیل می کنم؟ پس قضیه چیست؟ پس از اندکی تأمل متوجه شدم که هیجده سال پیش ملبس به روحانیت شدم. سؤال سوم این بود که شخص خود را معرفی کرد، ولی من فردی با این نام نمی شناختم، لذا این سؤال بی جواب ماند و آن را فراموش کرده بودم تا آنکه به حسب عادتم در نجف که به قبرستان وادی السلام می رفتم، در تبریز نیز به قبرستان رفته و قرآن می خواندم. یک روز به قبری برخورد کردم که با قبرهای دیگر تفاوت داشت و نشان می داد که قبر شخصیت بزرگی است. وقتی نوشته های سنگ قبر را خواندم، نام «شاه حسین» ولی را مشاهده کردم و نام آن شخص را به یاد آوردم. تاریخ وفاتش سیصد سال پیش از تاریخی بود که در نجف به منزل ما آمده بود».(21)
«در سال 1365 جناب «مشهدی اکبر محمدی قناقستانی» از اهالی روستای قناقستان بخش ماهان کرمان نقل می کردند که در روستای قناقستان یک بقچه پول پیدا می کند. آن را برداشته و خدمت آقای حسنی که بعدها در دوران انقلاب امام جمعه کرمان شد، می رسد که این پول ها را چه کند. ایشان می گوید چون برداشتی، باید حفظ کنی و طبق احکام شرعی عمل نمایی. روزی ایشان در کرمان کاری داشته و این پول ها را همراه می برد، تا مبادا کسی به آن دست بزند… وی می گوید: وقت نماز ظهر فرا رسید، به مسجد جامع کرمان آمدم و نماز را به جای آوردم. بعد از نماز ظهر هنگامی که بیرون می آمدم، دیدم از طرف صحن، آقای سیدی به طرف شبستان می آید. آن بزرگوار سیدی با لباس روحانی بود که عمامه ای سبز بر سر داشتند. من که به روحانی ها و سادات علاقمند بودم شیفته ایشان شدم. همین که نزدیک شدم، با خوشحالی سلام کردم، ایشان هم پاسخ فرمودند. سپس گفتند: «چه طوری مشهدی علی اکبر؟ مشهدی علی اکبر، آن بقچه پول متعلق به یکی از دوستان ماست». عرض کردم: آقا، نشانی بدهید تا به شما بدهم. آن سید بزرگوار، به صورت دقیق نشانی می دهند، حتی اینکه چند اسکناس 10 تومانی، چند 20 تومانی و چند 50 تومانی و چند 2 تومانی داشته است که نشانی ها کاملاً درست بود. من هم پول ها را کامل تحویل دادم… بعد ایشان فرمودند: «مشهدی علی اکبر به قناقستان که رفتی سلام و پیغام ما را به آقای حسنی برسان و به ایشان بگو که قم نرو و در روستا بمان و دعای صبح جمعه را ادامه بده و رادیو کنار عمامه ما نگذار…». بعد هم آقا بشارت نابودی رژیم شاه و پیروزی انقلاب را دادند و از به آتش کشیده شدن آن مسجد هم خبر دادند که به فاصله کمی همه آنها به وقوع پیوست و عنایتی هم به من کردند که سرفه های سخت من که موجب خون آمدن از سینه ام می شد، شفا یافت.
بعد من خدمت آقای حسنی رفتم و پیام آقا را برای ایشان بردم. ایشان فرمودند که من یک رادیو جیبی داشتم که برای گوش کردن خبر از آن استفاده می کردم، گاهی شب ها در حالی که رادیو روشن بود، به خواب می رفتم و صدای ساز و آواز و آهنگ آن در فضا می پیچید. پیغام حضرت از این جهت است که قداست عمامه و لباس پیامبر با رادیو[خصوصا پیش از انقلاب [سازگار نیست».(22)
نکته قابل توجه در این حکایت این است که حضرت از عمامه به «عمامه ما» تعبیر کرده اند و آن را لباس خودشان دانسته اند، با اینکه آقای حسنی سید نیست و عمامه سفید بر سر دارد.
جناب آقای حاج آقا معین شیرازی ساکن تهران نقل می کردند که روزی به اتفاق یکی از بنی اعمام در خیابان تهران منتظر تاکسی بودیم تا سوار شویم و به محل موعودی برویم. قریب نیم ساعت ایستادیم، هر چه تاکسی می آمد یا پر از مسافر بود و یا نگه نمی داشت. خسته شدیم. ناگاه یک تاکسی آمد و خودش توقف کرد و به ما گفت آقایان بفرمایید و سوار شوید و هر جا می خواهید بفرمایید تا شما را برسانم. ما سوار شدیم و مقصدمان را گفتیم. در اثنای راه من به دوستم خدا را شکر که در تهران یک راننده مسلمان پیدا شد که به حال ما رقت کرد و ما را سوار نمود. راننده شنید و گفت: «آقایان تصادفا من مسلمان نیستم و ارمنی هستم». گفتیم پس چطور ملاحظه ما را نمودی؟ گفت: اگرچه مسلمان نیستم اما به کسانی که عالم مسلمان ها هستند و لباس اهل علم را در بر دارند، احترام می گذاردم.
پرسیدم چرا؟ گفت: «سالی که مرحوم آقای حاج میرزا صادق مجتهد تبریزی را به صورت تبعید از تبریز به تهران حرکت دادند، من راننده اتومبیل ایشان بودم. در اثنای راه به درخت و چشمه آبی رسیدیم. آقای تبریزی فرمودند اینجا نگهدار تا نماز ظهر و عصر بخوانم. سرهنگی که مأمور ایشان بود به من گفت: «اعتنا نکن و برو». من هم اعتنایی نکردم تا محاذی آب رسیدم، ناگهان ماشین خاموش شد، و هر کار کردم، روشن نشد. پیاده شدم تا علت خرابی آن را بدانم، هیچ نفهمیدم و مرحوم آقا فرمود: حالا که ماشین متوقف است، بگذارید نماز بخوانم. سرهنگ ساکت شد، آقا هم مشغول نماز شد. من هم سرگرم باز کردن آلات ماشین شدم. بالاخره هنگامی که آقا از نماز فارغ شد و حرکت کرد فورا ماشین روشن شد. از آن روز من فهمیدم که اهل این لباس نزد خدای عالم محترم و آبرومندند».(23)
واعظ شهیرها سید حسین حائری نیز می فرمودند: «من بارها تجربه کرده ام که هرگاه عمامه بر سر دارم، مشمول عنایات ویژه امام عصر هستم و در پاسخ گویی به سؤالات آمادگی بیشتری دارم، لذا اگر در منزل باشم و کسی از نزدیکان سؤالی بپرسد یا تلفنی از من درخواست مشاوره شود، اول عمامه بر سر می گذارم، سپس پاسخ نهایی را می دهم».
بسیاری از روحانیان در سال های سخت معمم شدن، تجربه هایی از این قبیل را به یاد می آورند؛ این جمله زیبای شهید مطهری هم بسیار جالب توجه است: «من در تمام عمرم یک افتخار بیشتر ندارم، آن هم همین عمامه و عباست».(24)
- قداست ذاتی لباس
از مجموع شواهد روایی چنین استفاده می شود که این لباس علاوه بر بهره های اجتماعی، از ارزش و قداست ذاتی نیز برخوردار است. کسانی که در خواب یا بیداری به محضر امام عصر(عج) و دیگر ائمه (علیهم السلام) مشرف شده اند، آن بزرگان را با عمامه و در کسوت روحانی دیده اند. از پیامبر اکرم(ص) نیز در توصیف عمامه احادیثی نقل شده که بیانگر اهمیت آن است:
«العمائم وقار المؤمن و عزّ للعرب فاذا وضعت العرب عمائمها وضعت عزّها(25)؛ عمامه مایه وقار مؤمن و عزّت عرب است، پس هرگاه عرب عمامه ها را به کناری نهاد، عزتش را از دست داده است».
«لا تزال امتی علی الفطرة ما لبسوا العمائم علی القلانس»؛(26) امت من تا آنگاه که عمامه بر روی عرقچین می پوشد، بر فطرت [و اصالت دینی اش] باقی است».
«رکعتان مع العمامه خیر من اربع رکعات بغیر عمامه»؛(27) دو رکعت نماز با عمامه از چهار رکعت بدون عمامه بهتر است».
«اما العمامة فسلطان الله»؛(28) عمامه نشان سلطنت خداوند است [بر ذهن و جان انسان].
«ان العمائم سیماء الاسلام و هی حاجز بین المسلمین و المشرکین»؛(29) عمامه نشان اسلام و فاصله میان مسلم و مشرک است».
فرشتگان مأمور یاری مسلمین نیز با عمامه توصیف شده اند؛ «ان الله ایدنی یوم بدر و حنین بملائکة معممین»؛(30) خداوند مرا روز جنگ بدر و حنین به فرشتگانی دارای عمامه تأیید نمود».
«کانت علی الملائکة العمائم البیض المرسله یوم بدر».(31)
در روایت دیگر با عنوان «تاج فرشتگان» به عمامه اشاره شده است(32) و نیز آمده است: «تعمموا تزدادو احلما»؛(33) عمامه به سر کنید تا بردباری شما زیاد شود».
«العمامة من المروه»؛(34) عمامه از جوانمردی است».
به طور کلی هیأت عمومی این لباس در همان نگاه اول، زیبایی همراه با سنگینی، عظمت و قداست را می نمایاند و نوعی دلالت نمادین بر مقام بندگی دارد، یکی از اندیشمندان در این باره می نویسد:
«مسئله لباس ابدا یک امر سطحی و بی اهمیت نیست. مسلمین با توجه و تکیه ای که در طول قرن ها بر تعالیم شریعت در باب متانت و سادگی داشته اند، و نیز با عنایت به سرمشق های مستقیم پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت ایشان، و بالاخره نیازها و ضرورت های اقلیمی و مشرب ها و ذوق های قومی، انواع گوناگونی از لباس های زیبای مردانه و زنانه ابداع کرده اند؛ لباس های مردان همواره مردانه و مردسالارانه بوده اند و لباس های زنان همواره زنانه و نجیب.
علاوه بر این، لباس های مردانه و زنانه همواره به نحوی طراحی و دوخته می شده که شأن و شرافت ظاهر اندام و حرکات بدن بشر، به عنوان مخلوق خداوند و خلیفه بر روی زمین کاملاً ملحوظ و محفوظ باشد و ضمنا مایه زیبایی حرکات در طی نمازها و نیایش ها بشود که عملاً با غایب شدن این لباس های سنتی، دیگر چنین زیبایی هایی در این اعمال مشهود نیست.
مشخصه لباس های اسلامی مردانه عمامه است که حدیثی در باب آن می فرماید: جامعه اسلامی مادام که مردان آن عمامه بر سر داشته باشد، گمراه نخواهد شد. این حدیث در حالی که نمادین یا سمبولیک است، به خوبی اهمیت عمامه را که یکی از زیباترین پوشش های سر در جهان است، نشان می دهد. بر سر گذاشتن عمامه، به یک معنا کنایه از این است که باید گردن فراز داشت و از وظیفه ای که به عنوان خلیفه خداوند بر دوش انسان است، غافل نبود.
مشکل می توان با در تن داشتن لباس های سنتی اسلامی، اعم از «عبا»، «عبایه»، «جلابه» یا «شلوار» و یا اشکال و اجزای دیگر آن لاادری یا مُلحد بود، زیرا این لباس ها در واقع به معنای ظهور یا اظهار این وظیفه روحانی است که انسان نماینده خداوند بر روی زمین است. کنار گذاشته شدن لباس های سنتی اسلامی، همچون از دست رفتن معماری و بافت شهری سنتی اسلامی، به معنای ضایعه و خسرانی بزرگ برای تمامیت و جامعیت تمدن اسلامی است که مسلمین از ابتدای تاریخ اسلامی در بطن و آغوش آن زیسته و تنفس کرده اند».(35)
منبع : https://hawzah.net/