صحنه حیات انسان را میتوان به دو چهره عمده تقسیم کرد؛ حیات فردی و حیات صنفی. بسیاری از فعالیتهای روزمره انسان، تلاشی به اقتضای انسانیت، به عنوان یک فرد، و فارغ از عضویت در اجتماع است. مثلاً عبادت، غذا خوردن، استراحت، ورزش، رسیدگی به خانواده، مطالعات معمولی، و… پارهای از فعالیتهای فردی ما است که مرد و زن، پیر و جوان، شهری و روستای، کاسب و کارمند و کارگر و معلم در آن مشترکاند؛ یعنی طلبه و روحانی در این میان خصوصیتی ندارد.
در این فضا اگر توصیهای صادر شود خطاب به همه انسانها خواهد بود، مثلاً همه ما به حکم انسانیت، موظف به خودسازی، عبودیت، قرب، و کمالات اخلاقی هستیم، چه طلبه باشیم و چه طلبه نباشیم.
همین انسان، آنگاه که با جامعه مرتبط میشود و به عنوان عضوی از پیکره اجتماع در میآید، تعریف تازهای مییابد و وظایف جدیدی بر دوش میگیرد. اینک نه به حکم انسانیت، بلکه به مقتضای حضور اجتماعیاش، وظایفی دارد.
این، آغاز ورود انسان به جریان اجتماع و قرار گرفتن در یک صنف اجتماعی است و این چهره «چهره صنفی و اجتماعی» حیات ما انسانها است. قرار گرفتن در یک صنف به معنای انتخاب یک مسئولیت و اعلام آمادگی برای انجام خدماتی مشخص است. معلم، راننده، کاسب، کشاورز، آهنگر، کارمند و کارگر هر یک با انتخاب شغل خویش، در یک گروه اجتماعی قرار گرفته، خدمات ویژهای را ارائه میدهند.
پس هریک از اصناف اجتماعی به هدف رفع یکی از نیازهای زندگی انسان پدید آمده است. بدون شک نیاز انسان منحصر در تامین خوراک و پوشاک و آسایش مادی نیست. نیاز غیر مادی انسان به مراتب از نیاز مادی او فراوانتر و اساسیتر است؛ زیرا حقیقت انسان و انسانیت او در گرو عناصر غیر مادی است. از جمله این نیازها؛ نیاز به وحی، نیاز به دین، و نیاز به هدایت آسمانی است.